تقدیم به همه انسان های خوب جهان ...
تقدیم به همه انسان های خوب جهان ...

تقدیم به همه انسان های خوب جهان ...

8 شوال - سالروز تخریب قبور ائمه بقیع



در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام –  و بسیاری قبور دیگرپرداختند . ضریح فولادی ائمه بقیع را که در اصفهان ساخته شده بود و روی قبور حضرات معصومین امام مجتبی ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادقعلیهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند .

امروز همان تفکر خطرناک که وحدت جهان اسلام را بر نمی تابند مجری برنامه های خائنانه استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل برای ایجاد شکاف در صفوف مسلمین جهان گردیده و با تمامی توان و با آتش تهیه اربابان ضد دین به دنبال ایجاد آشوب در سرزمین های اسلامی هستند که نمونه آنرا می توان در مصر، سوریه و عراق به خوبی مشاهده کرد .


لعـــــــــنت الله علی القـــــــــوم الظالــمین


یه شعر خوب


 مهرورزان زمانهای کهن هرگز از خویش نگفتند سخن

که در آنجا که تویی

بر نیاید دگر آواز از من

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هر چه میل دل دوست

بپذیریم به جان

هر چیز جز میل دل او

بسپاریم به باد

آه

باز این دل سرگشته من

یاد ‌آن قصه شیرین افتاد

بیستون بود و تمنای دو دوست

آزمون بود و تماشای دو عشق

در زمانی که چو کبک

خنده می زد شیرین

تیشه می زد فرهاد

نه توان گفت به جانبازی فرهاد افسوس

نه توان کرد ز بیدردی شیرین فریاد

کار شیرین به جهان شور برانگیختن است

عشق در جان کسی ریختن است

کار فرهاد برآوردن میل دل دوست

خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است

رمز شیرینی این قصه کجاست

که نه تنها شیرین

بی نهایت زیباست

آن که آموخت به ما درس محبت می خواست

جان چراغان کنی از عشق کسی

به امیدش ببری رنج بسی

تب و تابی بودت هر نفسی

به وصالی برسی یا نرسی

سینه بی عشق مباد


« فریدون مشیری »

نامه های دوست



و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی  بگیرد نمی توانی از او پس بگیری  (حج 73)

عید فطر مبارک



عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس، بر میهمانان حضرت حق مبارک باد.

 



 

ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) که نیمه‌کاره ماند

نماز عید فطر سنت به جا مانده‌ای از پیامبر اعظم(ص) است که در طول تاریخ از سوی مسلمانان اقامه شده و اکنون با همان سبک و سیاق به ما رسیده است. اما این نماز پرفضیلت که در زمان حضور امام معصوم بر همگان واجب است در زمان خلفای عباسی تغییر کرده بود.  شهید مطهری در این باره می‌گوید: نماز عید خواندن، کتاب الله و سنّت رسول‌الله(ص) است اما چگونه نماز خواندن، سیره است. پیغمبر نماز عید فطر و عید قربان می‌خواند، این‌ها هم نماز عید فطر و عید قربان می‌خواندند، اما روش نماز خواندن به تدریج فرق کرده بود، سیره فرق کرده بود. کم کم دربارهای خلفای عباسی مانند دربارهای ساسانی ایران و قیاصره روم شده بود، دربارهای خیلی مجلّل. لباس خلیفه و سران سپاه دارای انواع نشانه‏‌های طلا و نقره بود. خلیفه وقتی می‌خواست به نماز عید بیاید، با جلال و شکوه خاص و با هیمنه سلطنتی می‌آمد. خودش سوار بر اسبی که گردنبند طلا یا نقره داشت می‌شد و شمشیری زرّین به دست می‌گرفت، سپاه نیز از پشت سرش می‌آمد، درست مثل این که می‌خواهند رژه نظامی بروند. بعد می‌رفتند به مصلّی‏، دو رکعت نماز می‌خواندند و برمی‌گشتند. (مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری ، جلد ۱۷، صفحه ۱۷۴)  این موضوع همه ساله رواج داشت تا اینکه پس از پذیرش ولایت‌عهدی از سوی امام رضا(ع)، مأمون از ایشان خواست نماز عید فطر آن سال (201 هجری) را اقامه کنند. شیخ مفید در جلد دوم صفحه 254 کتاب «الارشاد» از معتبرترین منابع روایی شیعه، این اتفاق را چنین شرح داده است:  امام رضا(ع) در پاسخ پیغام داد: تو خود شروطی را که در پذیرفتن ولی‌عهدی میان من و تو بود، به خوبی می‌دانی، پس مرا از نمازخواندن با مردم معذور بدار. مأمون نیز در پاسخ به امام رضا(ع) گفت: می‌خواهم این کار را انجام دهی تا قلب‌های مردم مطمئن شود و آنان فضل تو را بشناسند. پیک میان آن‌دو همچنان رد و بدل می‌شد و مأمون نیز همچنان بر خواسته خویش پافشاری می‌کرد. بالاخره امام به او پیغام داد: دوست داشتم مرا از این کار معاف بداری،‌ در غیر این صورت همان‌گونه که رسول‌الله(ص) و امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع) برای نماز خارج می‌شد، من نیز همان‌گونه خارج می‌شوم. مأمون نیز گفت: هرگونه که می‌خواهی برای نماز خارج شو! مأمون به فرماندهان، نگهبانان و سایر اقشار مردم دستور داد تا صبح زود برای نماز به در خانه امام رضا(ع) بروند.  راوی (یاسر خادم و ریان‌بن صلت) می‌گوید: مردم در راه‌ها و روی پشت‌بام‌ها نشسته بودند و زنان و کودکان نیز جمع شده بودند. فرماندهان و لشکریان همگی سوار بر مرکب‌های خود درِ خانه امام منتظر بودند تا اینکه آفتاب طلوع کرد. آن‌گاه ابوالحسن(ع) غسل کرد و جامه‌اش را پوشید و عمامه‌ای سفیدرنگ و پنبه‌ای را بر سر بست که یک سرِ آن را روی سینه انداخته و طرف دیگرش را میان دو کتف خود انداخته بود و کمی هم عطر زده بود. سپس عصایی بر دست گرفت و به همراهان خود فرمود: شما هم کاری را انجام دهید که من کردم. آنان پیشاپیش امام حرکت کردند.  امام در حالی که پاچه‌های شلوار را تا نصف ساق بالا زده بود و آستین را هم بالا زده بود، به راه افتاد. اندکی راه رفت، آن‌گاه رو به آسمان کرد و تکبیر گفت و صدای تکبیر اطرافیان نیز او را همراهی می‌کرد.  شهید مطهری در این باره می‌گوید: امام با یک حالت خضوع و خشوعی از همان داخل منزل که بیرون می‌آمد، با صدای بلند شروع کرد به گفتن «اللَّهُ اکْبَرُ، اللَّهُ اکْبَرُ، اللَّهُ اکْبَرُ عَلی‏ ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی‏ ما اوْلانا». سال‌ها بود که مردم این ذکرها را درست نشنیده‏‌اند. امام که به در منزل رسید، فرماندهان سپاه و سران قبایل انتظار دیدن حضرت را به این شکل نداشتند، بی‌اختیار خودشان را از روی اسب‌ها پایین انداختند و اسب‌ها را رها کردند.  تاریخ می‌نویسد: چون می‌بایست پاها برهنه باشد و آنها چکمه به پا داشتند و چکمه نظامی را به زودی نمی‌توان بیرون آورد، هرکس دنبال چاقو می‌گشت که زود چکمه را پاره و پاهایش را برهنه کند. این‌ها نیز دنبال حضرت به راه افتادند. علامه سیدمحسن امین ادامه ماجرا را اینچنین شرح می‌کند: امام که به در اصلی خانه رسید، تکبیر گفت و مردم همگی تکبیر گفتند، آن‌گونه که گمان می‌رفت دیوارها نیز صدا به تکبیر بلند کرده‌اند و امام را همراهی می‌کنند.  مردم وقتی ابوالحسن(ع) را دیدند و صدای تکبیر او را شنیدند، شهر مرو یکپارچه در شور و غوغا فرو رفت. خبر این ماجرا به مأمون رسید. فضل‌بن سهل ذوالریاستین به او گفت: ای امیرمؤمنان! اگر رضا با این حالت به جایگاه نماز برسد، مردم را می‌شوراند و ما بر خون خود می‌ترسیم. فردی را به سوی او بفرست که بازگردد.  سپس مأمون فردی را به سوی امام فرستاد و گفت: ما شما را به رنج و زحمت انداختیم و ما هرگز دوست نداریم که به شما رنج و سختی برسد؛ بازگرد تا فردی که همیشه با مردم نماز می‌خواند، امروز نیز او نماز بگذارد. امام رضا(ع( کفش‌ خود را طلبید و پوشید و سوار بر مرکب خود بازگشت. در آن روز مردم پراکنده شدند و نماز منظمی هم خوانده نشد.  

عید سعید فطر،جشن بازگشت به خویشتن خویش



عید سعید فطر عید آسودگی از آتش غفلت و رهایی از زنجیر نفس و جشن بازگشت به خویشتن خویش و فطرت پاکیزه انسان است. فطرتی که آفریدگار پاک و هستی بخش انسان را بر مدار آن آفرید و از کتم عدم به عرصه وجود در آورده است .عید سعید فطر عید وارستگی از وابستگی هاست و به شکرانه رهایی طایر قدسی روح ملکوتی از دامگه تن پیشانی فنا بر آستان بقای ذات سروری فرود می آوریم و دست های نیاز به سوی آسمان بی نیاز درازمی کنیم تا مزد یک ماه عبادت و اطاعت بستانیم،غبار از چهره جان شسته و در کوره رنج ها و تشنگی ها و گرسنگی ها خارای دل را آیینه نور تاب کرده ایم و اینک آماده ایم تا با طهارت و خلوص نیت به نماز باستیم و از خدا بخواهیم تا این عید را مایه شرف و کرامت و فزونی قرار دهد.

در پایان این عید بزرگ را تهنیت گفته و با امام سجاد (ع) همراه می شویم و با این ماه وداع می کنیم.

بدرود ای بزرگترین ماه خدا ، ای عید اولیای خدا

بدرود ای یاری گر ما که در برابر شیطان یاری مان داده

بدرود ای که هنوز نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و هنوز رخت بر نبسته از رفتنت، اندوهناک

دل نوشته

کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم. مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند و در میان خواب وبیداری بر سرشان می کوبیم. بعد می فهمیم که خیلی دیر شده


بهشت هایی بر روی زمین ( تصویری)