خدایـــــا …
مدعیان
رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند …
عده
ای تا مرز منفعت …
عده
ای تا مرز مال …
عده
ای تا مرز جان …
عده
ای تا مرز آبرو …
و
همگان تا مرز این جهان …
تنها
تویی که همواره می مانی … !
رهـــــایم
نـکن
دلم کمی خدا
می خواهد…
کمی سکوت…
کمی آخرت…
دلم دل بریدن می خواهد…
کمی اشک …
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی…
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست!! و یک خدا!!
تا کمی با هم قدم بزنیم ..
فقط همین!
هر
چاله ای، “چاره ای” به تو می آموزد.
دوباره
فکر کن، فرصت ها “دو بار” تکرار نمی شوند.
پس
به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت،“باید رفت”!!
تاحالا صدای قدم های خدا را شنیده ای ؟حتما شنیده ای ، شنیدی و فراموش کردی که هست که نزدیکه خیلی نزدیک ،کافیه دستت رو روی قلبت بذاری ، حالا نه تنها می شنوی بلکه حس می کنی بودنش رو ، لمس می کنی حضورش رو ، اونی که درکش کردی صدای قدم های خداست قدم هایی که به سمت توست وبرای توست ، خدایی که در درون توست ، با تو راه می رود می نشیند ، کلام می گوید صدایت می زند و بودن را به تو هدیه میدهد خدایی که دوستت دارد...
وقتی کلامی را
جاری کردی
ارتعاشی
می سازی
و
ارتعاش تو موجی می سازد در دل مخاطب !
گاهی
این موج می تواند...
... کسی را به زیر برد
و
... گاه به اوج!
...اولین کسی که به همراه این موج به بالا یا به پایین میرود خود تو
هستی !
مگذار
موج کلامت تو را به نزول سوق دهد ...
اگر
نمی دانی نگو !
اگر
می دانی به بهترین شیوه بگو!
..باید همواره زیبا ترین هایت را بر زبان آوری !
حتی
به هنگامه ی خشم !
آنچه
را که کلام تو جاری میسازد ..
همه
ی آنچیزی است که تو در آن لحظه هستی!
بگذار
تا فقط خوبیهایت جاری شود ...
از
انعکاس تیرگیها بر آینه ی دل مخاطبت واهمه داشته باش ..
.چرا که این تیرگیها گسترش می یابد..
!پس تو به نوبه ی خودت مگذار که جهان تیره و تار شود..
!همیشه زیباترینهایت را جاری کن
جهنم
مکانی جغرافیایی در جایی نیست بلکه حالتی از روح ناراضی است..
رضایت
درون یعنی بهشت.
همیشه بهترین آینده
بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانیم در زندگی پیشرفت کنیم
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها نکنیم
ما انسانها
مثل مداد رنگی هستیــم…
شاید
رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیــم…
امـّا
روزی برای کامل کردن نقاشیمان دنبال هم خواهــــیم گشت…